حاجی بمانیـد…!

نسیم قائن :ما در حج باید بتوانیم فرهنگ، اخلاق، بینش و رفتار مردم خودمان را طوری بکنیم که اینها الگو بشوند» (مقام معظم رهبری)
به طواف کعبـه رفتم، بر حرم رهـم ندادنـد
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
این روزها کوچهها پر از پارچههایی که بازگشت فلان حاجی را با آرزوی حجی مقبول گرامی میدارند و باز در کوچهها چراغهای روشن و ازدحام آدمها و ماشینها، خبر از مجلس ولیمه میدهند و مردانی را میبینی که با سر تراشیده و عرقچین بر سر و زنانی با چادر سفید که به میزبانی مردم پرداختهاند. آری آنها حاجی هستند، بازگشته از خانه خدا اما… من معتقدم حاجی علاوه بر استطاعت مالی و جسمی کسی است که استطاعت معرفی هم داشته و دو توان را در خویش به کمال رسانده باشد و اول توان پیغامبران و به نشانه رسیدن و راهی کوی صاحب نشانهشدن را داشته باشد و بتواند در بر دوست، پیغام دلهای خسته، زخمی و عاشق را بخواند و خود نیز حاجی شود و دیگر توان پیام آوردن از دوست را و «حاجی ماندن» را داشته باشد. این در حوزه معرفت؛ اما در حوزه رفتار و اخلاق اجتماعی، معتقدم حاجی باید زندگی خود را با یک تاریخ تازه مواجه ببیند، چنانکه پیامبر اکرم(ص) با هجرت خود، بشریت را با یک تاریخ تازه مواجه کرد. حاجی دوم لااقل برای خود باید یک تاریخ تازه خلق کند، تاریخی که زندگیاش را هم متحول کند. و الا از رفتن با چشم بسته و بازآمدن با دهان باز، نوری بر نمیخیزد. بلکه حاجی باید درسآموز مکتب پیامبر باشد و آنسان که حضرتش با هجرت به مدینه، جامعه اسلامی را شکل و جهت داد. او نگاهش به حج نگاهی از جنس هجرت باشد. هجرت از خویش و دلبستگیهای خاکی و گامنهادن در مسیر پیامبر و شکلدادن یک مسلمان و بتواند در حوزه رفتار و اخلاق فردی، رفتارش را، گفتارش را، اخلاقش را بر اساس مهندسی فرهنگی مدینهالنبی سامان دهد. راحت عرض کنم، آن که به مکه رود و بازآید و نشانی از این رفتن و آمدن در رفتارش به چشم نیاید، اصلاً نرود بهتر است. حاجی که برود و مثل سابق بازآید، مثل آن کسی است که صف نماز را هم اشغال میکند و از آشغالی به اسم ربا وسودهای نامشروع ارتزاق میکند و روشن است از این جاده پر آتش که به دوزخ مانند است، بهشت ساخته خواهد شد.
نابسامانیهای موجود در جامعه هم از این دو است که یک حرامخوری پنهان بر زندگی ما چنگ انداخته است و دارد ایمان و سلامت و آرامش مؤمنان ما را قربانی میکند. حرام خور، صرفاً آن نیست که از راه دزدی نان میخورد. آن کارمندی که درست و به اندازه کار نمیکند، یا آن کاسبی که غش در معامله روا میدارد و آن تاجری که بیش از سود واقعی میگیرد و آن کالای معیوب به قیمت سالم میفروشد و آن زمینداری که زمین را میخرد و بدون آن که روی آن کاری انجام دهد به چند برابر قیمت میفروشد و… همه اینها سایه پررنگ شبه حرام را با خویش دارد و در رگ ما این حرامخوری را جریان میدهد و نتیجه این میشود که میبینیم. قصه حاجی هم همین است. اگر به رفتن و آمدن دلخوش باشد و درس نیاموخته باشد و همین سفر هم او را دچار غرور کند، که گناهش از نرفتن بیشتر است. حال آن که حج، یک کلاس است و حاجی باید درس بیاموزد و به کاربرد این درس، چنانکه بیش از گذشته مراقب گفتار و کردار و حتی پندارش باشد. دستانش توان گرهگشایی مضاعف یافته و گامهایش استوارتر در راه حق به راه باشد. حاجی باید نگاهش به جور دیگردیدن، خوب دیدن، عادت کند. حاجی باید هم مراقب خود باشد، هم مراقب رفتار خود و چنان کار کند که شایسته حاجی باشد. شایسته کسی که توان پیامآوری از خانه دوست داشته باشد.
حاجی باید حاجی هم بماند و حتی حاجی تربیت کند، باید دستگیر مردم باشد. باید از خود بگذرد و از دل خواستههایش هم. مگر ابراهیم از اسماعیل و تعلقاتش نگذشت؟خوب حاجی هم باید بگذرد و چقدر جامعه امروز به افراد از خود گذشته و حاجی مانده و ابراهیم شده نیاز دارد. مخصوصاً که نیازمندان هم که نیستند و چقدر حاجیانه است که حاجیان سری هم به آنها بزنند و گره از کارشان بگشایند.